اشعار رحلت حضرت ام کلثوم(س)
بانو زبانزد است حیایی که داشتی
تاریخ ثبت کرده وفایی که داشتی
نازل شود به وحی خدا مدح وصف تو
با آن مقام پیش خدایی که داشتی
در آسمان حیدر و زهرا پریده ای
مهد کمال بود هوایی که داشتی
با حضرت عقیله ی صحرای کربلا
مشهور بود صدق و صفایی که داشتی
دیدند اهل کوفه که حیدر ظهور کرد
با خطبه ها و صوت رسایی که داشتی
دیدی مصیبتی که دگر کس نمی رسد
به ابتدای صبر و رضایی که داشتی
قربانیِ تو نزد خدایت قبول شد
یک عمر ماند رنگ حنایی که داشتی
ام البنین به شهر مدینه که روضه داشت
گل می نمود آه و بکایی که داشتی
با زینب و رباب فقط ناله می زدی
با خاطرات کرب و بلایی که داشتی
تقسیم شد میان اسیران اهل بیت
در شهر شام آب و غذایی که داشتی
حتی زن یزید لعین گریه اش گرفت
با دیدن خرابه و جایی که داشتی
عباس بود روی نی و بست چشم خود
وقتی که دید تاول پایی که داشتی
در خیمه های سوخته آمد چه بر سرت؟
بعد از غروب و شام عزایی که داشتی
یاد صدای فاطمه افتاد پشت در
زینب شنید سوز صدایی که داشتی
شکر خدا نبود ببیند برادرت
بردند گوشوار طلایی که داشتی
شکر خدا نبود حسین تو بشنود
در زیر تازیانه نوایی که داشتی
رضا رسول زاده
*********************************
ما از می جام عاشقی سرمستیم
بر مرحمت دخت علی دل بستیم
محشر که بیاید همگی میگوییم
ما گریه کنان ام کلثوم هستیم
****
ای عالمه ی علوم دین ادرکنی
ای چادر تو حبل متین ادرکنی
یاسَیِّدَةَ النِّسا أَنَا سائِلِکُم
ای دخت امیر مومنین ادرکنی
****
ای روشنی نسل طهورای فاطمه
ای سردبیر مجمع شورای فاطمه
بی شک و شبهه عمه ی سادات عالمی
ای هم ردیف زینب کبرای فاطمه
**
ملیکه ی دو سرایی و نوحه گر هستی
خمیده ای به گمانم شکسته پر هستی
میان روضه ی امشب به خاطرم آمد
تو از غریب مدینه غریب تر هستی
****
تندیس حلم و حجب و حیایی بزرگوار
سنگ صبور شیر خدایی بزرگوار
محشر به إذن مادر سادات فاطمی
آری شما شفیعه ی مایی بزرگوار
****
عزیز فاطمه در معرض خطر بودی
ز بانوان حرم تو گرسنه تر بودی
"سری به نیزه بلند است در برابر" تان
تمام واقعه را تو نظاره گر بودی
علیرضا خاکساری
*********************************
در علم و فضيلت و ادب دريايي
در عصمت و صبر و علم بي همتايي
سجادهی تو شميم کوثر دارد
تو آينهی حقيقي زهرايي
****
اي روح زلال! نور کوثر داري
تو عطر گل ياس پيمبر داري
در حجب و حيا آينهی فاطمه اي
در وقت خطابه شور حيدر داري
****
اي پشت و پناه قافله، چون زينب
همراز نماز نافله، چون زينب
در شام نيفتاده اي از پا، بانو
يک لحظه در اين مقابله چون زينب
****
هر چند که بي صبر و قراري بانو
هر چند غريب و داغداري بانو
در کوفهی بي کسي و شام غربت
چون کوه وقار استواري بانو
****
در روز دهم چو شمع افروخته اي
در آتش بي کسي و غم سوخته اي
تا سرحد جان حمايت از مولا را
از مادر خود فاطمه آموخته اي
****
از ديده اگرچه خون دل افشاندي
آن روز تمام کوفه را لرزاندي
اي دخت علي، هيمنهی کوفي ها
مي ريخت به هر خطابه که مي خواندي
****
آن روز رسيده بود جانت بر لب
مي سوخت تمام پيکر تو در تب
پروانه صفت گرم طواف عشقي
ذکر لب خستهی تو: زينب زينب
****
آن ماتم بي کرانه را معنا کن
آن غربت جاودانه را معنا کن
يک بار براي زائرانت بانو
تو ضربهی تازيانه را معنا کن
****
شش ماه شبيه روضه خوان مي خواندي
از غربت و داغ بي کران مي خواندي
از نيزه و قتلگاه و خون مي گفتي
از طشت طلا و خيزران مي گفتي
یوسف رحیمی
*********************************
ای مقـــامت فـراتـر از مریــــم
ای شکوهـت رسـاتـر از حــــوا
ام کلثــوم خواهــر زینب
عصمت الله دوم زهـرا
****
پیش پایـت تــمام حـــور و ملـــک
در رکـــــوع و سجـــــود افتـــــاده
نســل برتـر ز خانــــواده نـــــور..!
دخت مـولا و فاطمـه زاده
****
ای حجابت فرشته را چادر
حوریان در طواف معجر تو
آن قدر ناز داری ای بانو..!
بال جبریل فرش معبـر تو
****
از نفسهایت ای نسیم بهشت..!
بــوی عطــر و گــلاب می آیــــد
التمــاس دعـای نیمــه شبـــان
سوی تو مستجـــــاب می آیــد
****
تو کجـــــا و تبـــــار ناپـاکان
تـو ملیکـه ز عالــم ملکـــــــوت
تـو بهشتـی چـه نسبتی داری
به کویــر و به دوزخ و برهــوت
****
قرص خورشید و زمهیر سیاه
جمع ایمان و کفـر ممکن نیست
هرکـــه ایــن قصـه را کنـد بــاور
به خدا شیعه نیست مؤمن نیست
****
انتــهـای عــروج جبـرائـــیل
اولیــن پــله مقــــام شمــا
کربـلا زنـده مانـده امــا، بـا
خطبه زینب و کلام شمـا
****
مثل زینب غروب عاشورا
داغـــــدار بـــــرادرت بـــودی
آمــــدی در حوالـــی گـــودال
و کمک حـــال مـــادرت بودی
****
دست سنگین عصر عاشورا
روی مـــاه تو را کبـود، نمود
آن طرف زینبی که بود سپـر
این طرف تو میان آتش و دود
****
مثل زینب میان بزم شراب
تکیـــه گــاه یتیــم اربـابــــــی
کربلا؛ کوفه؛ شام؛ کرب و بلا
تا مـدینـه چـو مـاه، می تابی
****
زینـب و تـــــو؛ مکمــــل عشـقـیـــد
تو درخشــنده؛ زینب المــاس است
ادبـــت در مـقــابــــــل خـــواهـــــــــــــر
در مثل، چون حسیـن و عباس است
یاسر حوتی
موضوعات مرتبط: حضرت ام کلثوم(س) - رحلت
برچسبها: اشعار رحلت حضرت ام کلثوم(س)